گاهی از حمله ی یک گربه قفس میشکند
تا تو پرواز کنی راهی صحرا بشوی...
گاهی از چاه قرار است به زندان بروی
آخر قصه هم آغوش زلیخا بشوی....
گاهی انگار ضروریست بگندی در خود
تا مبدل به شرابی خوش و گیرا بشوی....
گاهی از خار گل سرخ برنجی؛ بد نیست
باعث مرگ گل سرخ مبادا بشوی.....
گاهی اوقات قرار است که در پیله ی درد
نم نمک شاپرکی خوشکل و زیبا بشوی....
گاهی اوقات صلاح است که تنها بشوی
چون مقدر شده تکخال ورقها بشوی..
نظرات شما عزیزان:
برچسبها:
هیاهو
مهربانی
الو!!
شرمندگی
رها
ببین!!
رویای تو
تسلیم
کوچه باغ
میلاد
سال نو مبارک
شعر
عشق من !
من و تو
تقدیم تو
تو
لحظه را قدر بدان
کاش
نقش شقایق
بازیگر
زندگی میگذرد
بهشت
انتظار تو
پیام آشنا
بریان
یاد مهمان
فاصله
حس زیبایی
تمرین
دشت افسون
بی تو بودن
برای تو
تو
بمان
دلتنگی
برو
شراب چشم های تو
سنگ گور
بی تو
سفر بخیر
بیگانه گشتن
تبسم تو !
هر دو تنهاییم
خلاقیت
عطر حضور تو
تنهایی
تو میدانی!!!!!
دوستی