مگذارید که بی باده بمانم گاهی
مگذارید که از سینه برارم آهی
تا که جان دارم و از سینه براید نفسم
مگذارید که بی باده سراید نفسم
همه جا هر شب و هر روز شرابم بدهید
آخرین لحظه ی عمرم می نابم بدهید
عاقبت مست و خراب از می نابم بکنید
راحت آن موقع مرا تا به ابد خواب کنید
بگذارید مرا داخل یک تابوتی
تخته هایش همه از چوب رز و یاقوتی
مزد غسال مرا شیر شرابی بدهید
مست مست از همه جا حال خرابی بدهید
بعد غسلم وسط سینه ی من چاک کنید
اندرون دل من یک قلمه تاک کنید
به نمازم نگذارید بیاید واعظ
پیر میخانه بخواند غزلی از حافظ
جایه تلقین به بالایه سرم دف بزنید
شاهدان رقص کنند جمله شما کف بزنید
هر که شیون کند از دور و برم دور کنید
همه رامست و خراب از می انگور کنید
رویه قبرم بنویسید وفادار برفت
آن جگر سوخته ی خسته از این دار برفت
نظرات شما عزیزان:
برچسبها:
هیاهو
مهربانی
الو!!
شرمندگی
رها
ببین!!
رویای تو
تسلیم
کوچه باغ
میلاد
سال نو مبارک
شعر
عشق من !
من و تو
تقدیم تو
تو
لحظه را قدر بدان
کاش
نقش شقایق
بازیگر
زندگی میگذرد
بهشت
انتظار تو
پیام آشنا
بریان
یاد مهمان
فاصله
حس زیبایی
تمرین
دشت افسون
بی تو بودن
برای تو
تو
بمان
دلتنگی
برو
شراب چشم های تو
سنگ گور
بی تو
سفر بخیر
بیگانه گشتن
تبسم تو !
هر دو تنهاییم
خلاقیت
عطر حضور تو
تنهایی
تو میدانی!!!!!
دوستی