چرا گریه کنم وقتی باران ابوهت اشکهایم را پاک کرد و سرخی گونه هایم را به حساب روزگار ریخت.
چرا گریه کنم وقتی او بغض عروسکی دارد و همیشه این منم که باید قطره قطره بمیرم.
چرا گریه کنم وقتی بر بلندی این ساده زیستن زیر پا له شده ام.
چرا گریه کنم وقتی باد بوی گریه دارد و برگ بوی مرگ.
چرا گریه کنم وقتی عاشق شدن را بلد نیستم تا به حرمت اندک سهمم از تو اشک بریزم.
چرا گریه کنم وقتی تبسم نگاهت زیبا تر است…
چرا گریه کنم وقتی پنجره ها برویم بسته هست و بالی برای پریدن نیست
چرا گریه ؟؟
مگر گریه سهم تنهایی من هست ؟؟
مگر با گریه زاده شده ام
گریه را میذارم برای روزگار
شاید او بتواند به حال من گریه کند
شاید گریه اش کارساز شود و درد های کهن مرا درمان کند
روزگار گریه مال تو
دیگر چشمه ساز چشم هایم خشکیده
دیگر نگاهم به چشمان توست
تو گریه کن من به جای تو مینگرم
نظرات شما عزیزان:
برچسبها:
هیاهو
مهربانی
الو!!
شرمندگی
رها
ببین!!
رویای تو
تسلیم
کوچه باغ
میلاد
سال نو مبارک
شعر
عشق من !
من و تو
تقدیم تو
تو
لحظه را قدر بدان
کاش
نقش شقایق
بازیگر
زندگی میگذرد
بهشت
انتظار تو
پیام آشنا
بریان
یاد مهمان
فاصله
حس زیبایی
تمرین
دشت افسون
بی تو بودن
برای تو
تو
بمان
دلتنگی
برو
شراب چشم های تو
سنگ گور
بی تو
سفر بخیر
بیگانه گشتن
تبسم تو !
هر دو تنهاییم
خلاقیت
عطر حضور تو
تنهایی
تو میدانی!!!!!
دوستی