هرشب كه فرصت مي كنم جوياي حالش مي شوم
از خويش بي خود گشته و مست خيالش مي شوم
در آسمان آرزو هر دم صدايش مي زنم
چشمم چو بر رويش فتد محو جمالش مي شوم
در هر شب تاريك من بدر است ماه صورتش
از شرم اين ديدار نو من هم هلالش مي شوم
جاريست اشك از ديدگان هرآن كه يادش مي كنم
مقبول درگاهش شوم اشك زلالش مي شوم
سرگشته و حيران شدم دلتنگ و بي ايمان شدم
گويم به هر شيدا دلي خط است و خالش مي شوم
جوياي حالش مي شوم مست از خيالش مي شوم
با اين دل سودائيم رنج و ملالش مي شوم
تاريكي و ظلمت گذشت خورشيد از نو سر كشيد
انگار خواب است اينكه من غرق وصالش مي شوم
نظرات شما عزیزان:
برچسبها:
هیاهو
مهربانی
الو!!
شرمندگی
رها
ببین!!
رویای تو
تسلیم
کوچه باغ
میلاد
سال نو مبارک
شعر
عشق من !
من و تو
تقدیم تو
تو
لحظه را قدر بدان
کاش
نقش شقایق
بازیگر
زندگی میگذرد
بهشت
انتظار تو
پیام آشنا
بریان
یاد مهمان
فاصله
حس زیبایی
تمرین
دشت افسون
بی تو بودن
برای تو
تو
بمان
دلتنگی
برو
شراب چشم های تو
سنگ گور
بی تو
سفر بخیر
بیگانه گشتن
تبسم تو !
هر دو تنهاییم
خلاقیت
عطر حضور تو
تنهایی
تو میدانی!!!!!
دوستی