فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.

مادري پیر مرا،

نکته ای زیبا گفت!

از بد دنیا گفت!

 

گفت طاووس مشو

که به عیبت خیزند،

 

گر شوی شعله شمع،

زیر پایت ریزند!

 

گفت: پروانه مشو،

که به سرگردانی،

لای انگشت کتاب،

سالها میمانی!

 

نه زمین باش نه خاک،

که تو را خوار کنند،

وانگهی ذهن تو را،

پر ز مرداب کنند!

 

 

آسمان باش که خلق،

به نگاهت بخرند!

وز پی دیدن تو،

سر به بالا ببرند.

 

 

آسمان باش عزیز

: ﮔﻠﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﮕﺬﺍﺭ !

ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺲ ﻛﻦ !

ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﮔﻮﺵ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﺗﻮ ﻫﻲ ﺷِﻜﻮﻩ ﻛﻨﻲ !

ﺯﻧﺪﮔﻲ ﭼﺸﻢ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﺑﺒﻴﻨﺪ ﺍﺧﻢ ﺩﻟﺘﻨﮓِ ﺗوﺍ !!

ﻓﺮﺻﺘﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺻﺮﻑ ﮔﻠﻪ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﺷﻮﺩ !

ﺗﺎ ﺑﺠﻨﺒﻴﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺳﺖ ﺗﻤﺎﻡ !!

 

ﻣﻬﺮ و آبان ﺩﻳﺪﻱ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺑﺮﻫﻢ ﺯﺩﻥ ﭼﺸﻢ ﮔﺬﺷﺖ ....

ﻳﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﺳﺎﻝ ﺟﺪﻳﺪ !!

ﺑﺎﺯﻛﻢ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﻋﻴﺪ !!

ﺍﻳﻦ ﺷﺘﺎﺏ ﻋﻤﺮ ﺍﺳﺖ ...

ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﺑﺎﻭﺭﻣﺎﻥ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻧﻴﺴﺖ !!

 

ﺻﺒﺢ ﻳﻌﻨﻲ ﺁﻏﺎﺯ

ﻓﺮﺻﺖ ﺷﺎﺩﻱ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻭ ﺍﻣﻴﺪ

ﺻﺒﺢ ﻳﻌﻨﻲ ﺍﻣﺮﻭﺯ،ﺳﻬﻤﻲ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻭﻋﺸﻖ ﺍﺯﺁﻥِ ﺧﻮﺩ ﺗﻮﺳﺖ !

 

ﻟﺤﻈﻪ ﺭﺍﻗﺪﺭ ﺑﺪﺍﻥ

.... document.write('');document.close(); ..0...

کاش بر ساحل رودی خاموش

عطر مرموز گیاهی بودم

چو بر آنجا گذرت می افتاد

به سرا پای تو لب می سودم

کاش چون نای شبان می خواندم

به نوای دل دیوانهٔ تو

خفته بر هودَج موّاج نسیم

می گذشتم ز در خانهٔ تو

کاش چون پرتو خورشید بهار

سحر از پنجره می تابیدم

از پس پردهٔ لرزان حریر

رنگ چشمان تو را می دیدم

کاش در بزم فروزندهٔ تو

خندهٔ جام شرابی بودم

کاش در نیمه شبی درد آلود

سستی و مستی خوابی بودم

کاش چون آینه روشن می شد

دلم از نقش تو و خندهٔ تو

صبحگاهان به تنم می لغزید

گرمی دست نوازندهٔ تو

کاش چون برگ خزان رقص مرا

نیمه شب ماه تماشا می کرد

در دل باغچهٔ خانهٔ تو

شور من ... ولوله برپا می کرد

کاش چون یاد دل انگیز زنی

می خزیدم به دلت پر تشویش

ناگهان چشم ترا می دیدم

خیره بر جلوهٔ زیبایی خویش

کاش در بستر تنهایی تو

پیکرم شمع گنه می افروخت

ریشهٔ زهد تو و حسرت من

زین گنه کاری شیرین می سوخت

کاش از شاخهٔ سر سبز حیات

گل اندوه مرا می چیدی

کاش در شعر من ای مایهٔ عمر

شعلهٔ راز مرا می دیدی

=-=-=

 

 

سپاسگزارم از دوست عزیزم که این شعر زیبا رو به من تقدیم کردند.

.... document.write('');document.close(); ..0...

چند شبیست كه بی اجازه


به خوابم می آیی


خوابم را رنگی میکنی


ولی روزم را سیاه ...!


من تمـــــام شــــــــعرهایم را


در وصــــــــف نیامدنت ســـــــــــــروده ام !


و اگر یــــــــــک روز ناگهـــــــــــان ناباورانه ســــــــر برسی...

با دســـــــــت خالی ,حیرت زده


از شاعر بودن استعفا خواهم داد!


نقــــــاش میشوم


تا ابدیت نقش پرواز را


بر میله های تمام قفس های دنیـــــــا


خواهـــــــم کشید

.... document.write('');document.close(); ..0...

همیشه سخت ترین نمایش  

یه یهترین بازیگر داده میشود

شاکی نباش!!

شاید تو بهترین بازیگر  خدایی..!!!

.... document.write('');document.close(); ..0...

 

زندگي گاه به كام است و بس است

زندگي گاه به نام است و كم است

زندگي گاه به دام است و غم است

 

چه به كام و

 چه به نام و

 چه به دام،

 زندگي معركه همت ماست،.. زندگي ميگذرد.. زندگي گاه به نان است و كفايت بكند

زندگي گاه به جان است و جفايت بكند

زندگي گاه به آن است و رهايت بكند

چه به نان

 و چه به جان

و چه به آن،

زندگي صحنه بي تابي ماست، ..

زندگي ميگذرد..

 

 

 

.... document.write('');document.close(); ..0...

دیگر  مسیر شهر  تماشا عوض شده است 

ما گم شدیم و نقشه ی دنیا عوض  شده است

دیگر برای عشق  به زندان نمی برند !

یوسف  دلش گرفت، زلیخا عوض شده است

راز میان ساحل و صخره به من رسید :

دیگر صدای  گریه ی  دریا عوض شده است

دوزخ کجای  باور  مردم نشسته است ؟

در باره بهشت ،  نظر ها عوض شده است 

ما هر  چه میرویم به مقصد نمی رسیم

شاید مسیر  شهر تماشا عوض شده است

 

.... document.write('');document.close(); ..0...

 

در انتظارت ،
ثانیه های تاریک فراق را
برسپیدی چشم هایم دوختم
امّا چه بی رحمانه !
تیک تاک ساعت ؛
بر سرم پُتک می کوبید …
قلبم از ضربان ایستاد ؛
وقتی عقربه های ساعت ؛
بر من دهن کجی کردند و
از رفتن نماندند!
و چه زود،


دیر شد آمدنت!

 

 
.... document.write('');document.close(); ..0...

حسّ و حال همه ی ثانیه ها ریخت به هم

/

شوق یک رابطه با حاشیه ها ریخت به هم

/

گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید

/

آمدیّ و همـه ی فرضیه ها ریخت به هم!

/

روح غمگینِ تو در کالبدم جا خوش کرد

/

سرفه کردی و نظام ریه ها ریخت به هم

/

در  کنار تو   قدم   میزدم   و دور و برم

/

چشم ها پرخون شد قرنیه ها ریخت به هم

/

روضه خوان خواست که از غصه ی ما یاد کند

/

سینه ها پاره شد و مرثیه ها ریخت به هم

/

پای عشق تو برادر  کُشی افتاد به راه

/

شهر از وحشت نرخ دیه ها ریخت به هم

/

بُغض کردیم و حسودان جهان شادشدند

/

دلمان تنگ شد وُ قافیه ها ریخت به هم

/

من که هرگز به تو نارو نزدم حضرتِ عشق !

/

پس چرا زندگیِ ساده ی ما ریخت به هم ؟

*/*/*/*/*/*/*/*/*

با اظهار امتنان و  سپاسگزاری  از  دوست بزرگواری که محبت کردند و این شعر زیبا رو برام ارسال  کردند

 و من هم با اجازه شاعر ش (امیدصباغ نو )  و  خود ایشون اینو گذاشتم داخل وبلاگ 

 

.... document.write('');document.close(); ..0...

بریان بریانم !!!

سرخم کرده ای   از نبودن هایت !

روی این کنده ی احساست سخت پختم

از بس مرور کرده ام خاطرات تو را

جزغاله ام با یادت 

بامروت!!!

این اخگر مهر توست  که باغیرتم میدارد

ور نه  !!  سالهاست  که از درون بریانم !!

بر دار مرا  سوختم!!

---

تقدیم به خواهر خوبم 

نیما

.... document.write('');document.close(); ..0...

در خیالات خودم

در زیر بارانی که نیست

می رسم با تو به خانه،

از خیابانی که نیست

 

می نشینی روبرویم،

خستگی در میکنی

چای می ریزم برایت،

توی فنجانی که نیست

 

باز ميخندی و ميپرسي

كه حالت بهتر است؟!

باز میخندم که خیلی،

گرچه میدانی که نیست

 

شعر می خوانم برایت،

واژه ها گل می کنند

یاس و مریم میگذارم،

توی گلدانی که نیست

 

چشم میدوزم به چشمت،

مي شود آیا کمی

دستهایم را بگیری،

بین دستانی که نیست..؟!

 

وقت رفتن می شود،

با بغض می گویم نرو...

پشت پایت اشک می ریزم،

در ایوانی که نیست

 

می روی و

خانه لبریز از نبودت می شود

باز تنها می شوم،

با یاد مهمانی که نیست...!

 

بعد تو

 

این کار هر روز من است

 

باور این که نباشی،

 

کار آسانی که نیست...! 

 

** با تشکر از  دوست عزیز من که اینو برام فرستادن  **

.... document.write('');document.close(); ..0...

لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.