فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.

خدایا ..

من همانی هستم که وقت و بی وقت مزاحمت می شوم 
همانی که وقتی دلش می گیرد و بغضش می ترکد، می آید سراغت 
من همانی ام که همیشه دعاهای عحیب و غریب می کند 
و چشم هایش را می بندد و می گوید 
من این حرف ها سرم نمی شود.

باید دعایم را مستجاب کنی

همانی که گاهی لج می کند و گاهی خودش را برایت لوس می کند 
همانی که نمازهایش یکی در میان قضا می شود و کلی روزه نگرفته دارد 
همانی که بعضی وقت ها پشت سر مردم حرف می زند 
گاهی بد جنس می شود البته گاهی هم خود خواه 
حالا یادت آمد من کی هستم؟؟؟؟؟

میدانم که میشناسی و میبینیم !!

ولی داری بروی  خودت نمیاری

خیلی  بردبار و صبوری

خیلی کریم و خطا بخشی

یه لطفی  بکن

باشه!

خدایا می خواهم آنگونه زنده ام نگاه داری که نشکند دلی از زنده بودنم 
و آنگونه مرا بمیرانی که کسی به وجد نیاید از نبودنم

امید این رو هم قبولش  کنی

چاکر همیشگیت

نیما

.... document.write('');document.close(); ..0...

حضرت علی (ع) :

هر سخنی که در آن یاد خدا نباشد لغو است و هر سکوتی که با اندیشیدن همراه نباشد سهو است و هر نگاهی که در آن پند آموزی نباشد لهو است

.... document.write('');document.close(); ..0...

دلم گرفته دوباره ، کجاست خانه ی دوست ؟
                  
که های های بگریم به روی شانه ی دوست
                               
شکسته بال قضا را پناهگاهی نیست
                                          
به عمق جنگل غربت ، جز آشیانه ی دوست
                                                        
به شام غصه نیاید به دیدگانم خواب
                         
اگر ز خویش نگیرد مرا فسانه ی دوست
         
زبان حاجت پروانه را نمی دانست
به روزگار کسی بهتر از زبانه ی دوست
                           
به صبح کاذب امیدم اعتمادی نیست
                                                
شب فراق اگر می کنم بهانه ی دوست
                                                                 
رهین منت آنم که طریق وفا
                        
برای دیده به راهی برد نشانه ی دوست
گشوده ام کف پژمردگی و می طلبم
                                      
کلید باغ تسلا ز آستانه ی دوست

درود بر شما

 قدم رنجه نمودید دوست عزیزم

موفق و کامگار باشید

از حضور شما  در این آشیانه اظهار  تشکر و قدر دانی می نمایم

در پرتو لطف حق  ماندگار باشید

بدرود

دوست دار تان

**نیما**

.... document.write('');document.close(); ..0...

بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست
باور کنید پاسخ آیینه سنگ نیست
سوگند می خورم به مرام پرندگان
در عرف ما سزای پریدن تفنگ نیست
با برگ گل نوشته به دیوار باغ ما
وقتی بیا که حوصله ی غنچه تنگ نیست
از بردگی مقام بلالی گرفته اند
در مکتبی که عزت انسان به رنگ نیست
در کارگاهِ رنگرزان دیار ما
رنگی برای پوشش آثار ننگ نیست
دارد بهار می گذرد با شتاب عمر
فکری کنید فرصت پلکی درنگ نیست
وقتی که عاشقانه بنوشی پیاله را
فرقی میان طعم شراب و شرنگ نیست
تنها یکی به قلّه ی تاریخ می رسد
هر مرد پا شکسته که تیمور لنگ نیست

.... document.write('');document.close(); ..0...

یک دل سوخته را گر ز کرم شاد کنی
به ز صد مسجد ویرانه که آباد کنی
کی فراموش کند نام تو را دورِ زمان
گر به احسان ز مصیبت زدگان یاد کنی
همه دلها ز صفا آینه ی یکدیگرند
شاد گردد دل تو گر دل کس شاد کنی
یابد از خون دل در بدران رنگ و جلا
هر بنایی که در این غمکده بنیاد کنی
باز خواهی که خداوند به دادت برسد
که تو با خلق خدا این همه بیداد کنی
زیر دستان اگر از جور تو فریاد کنند
تو هم از جور زبردستان فریاد کنی
گر به پیکار ستمکار روی همچو ( نوا )
با قلم کار دو صد خنجر فولاد کنی

.... document.write('');document.close(); ..0...

 

 ای عشق همه بهانه از توست

من خامشم این ترانه از توست

آن بانگ بلند صبحگاهی

وین زمزمه ی شبانه از توست

من انده خویش را ندانم

این گریه ی بی بهانه از توست

ای آتش جان پاکبازان

در خرمن من زبانه از توست

افسون شده ی تو را زبان نیست

ور هست همه فسانه از توست

کشتی مرا چه بیم دریا ؟

طوفان ز تو و کرانه از توست

گر باده دهی و گرنه ، غم نیست

مست از تو ، شرابخانه از توست

می را چه اثر به پیش چشمت ؟

کاین مستی شادمانه از توست

پیش تو چه توسنی کند عقل ؟

رام است که تازیانه از توست

من می گذرم خموش و گمنام

آوازه ی جاودانه از توست

چون سایه مرا ز خاک برگیر

کاینجا سر و آستانه از توست

.... document.write('');document.close(); ..0...

.... document.write('');document.close(); ..0...

با شبنم اشک من ای نیلوفر شب

گلبرگهای خویش را شادابتر کن

هر صبح از دامان خود خاکسترم را بر گیر

و در چشمان بخت بی هنر کن

ای صبح

ای شب

ای سپیدی

ای سیاهی

ای آسمان جاودان خاموش دلتنگ

ای ساحل سبز افق

ای کوه ای بلند ای شعر

ای رنج

ای یاد

ای غم که دست مهربانت جاودانه چون تاج زرین بر سرم بود

بازیچه دست شما فرسود فرسود

ای خیمه شب بازان افلاک

ای چهره پردازان چالک

وقت است صندوق عدم را درگشایید

بازیچه فرسوده را پنهان نمایید

ای دست ناپیدای هستی

بازیچه چون فرسوده شد

بازیچه نو کن

ای مرگ با آن داس خونین این ساقه پژمرده را دیگر درو کن

ای آدمک سازان بی باک

ای یمه شب بازان افلاک

ای چهره پردازان چالک

من هدیه آوردم بهار و شاخکم را

دنبال این بازیچه های نو بیایید

ای دست ناپیدای هستی

با اولین لبخند فردا خورشید خونین را بیفروز

مهتاب غمگین را بیاویز

در پرده رنگین تزویر

با نغمه نیرنگ تقدیر چون هفته ها و ماه ها و قرن ها

پیش این آدمک های ملول بی گنه را

هر جا به هر سازی که میخواهی برقصان

تو مانده ای با این همه رنگ

من میروم با آخرین حرف

ای خیمه شب باز در غربت غمگین و دردآلود

این خاک آزاده ای زندانی تست

قربانی قهر خدا نامش

محبت زنجیر از پایش جدا کن

او را چو من از دام تزویرت رها کن

همراه این آزرده درد آشنا کن

.... document.write('');document.close(); ..0...

یادمان باشد شاید شبی آنچنان آرام گرفتیم که دیدار صبح فردا ممکن نشد ،

پس به امید فرداها

“محبتهایمان”

را ذخیره نکنیم

.... document.write('');document.close(); ..0...

معنی عشق حقیقی چیست یا معشوق کیست؟
چشم ِ دل را بازتر کُن , بر در و دیوار ِ عشق
مال و یار و دیگری , بوی مجازی میدهند
در حقیقت هست اینجا نکته ی دشوار عشق
عشق غیر از ذاتِ حق , محکوم در اصل فناست
مطلبی ارزنده شُد حاصل در این گفتار ِ عشق
بیتِ آخر , جمع بندی میکنم مقصود را
نیست لایق عشق را , غیر از خدا دادار ِ عشق

.... document.write('');document.close(); ..0...

لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.