حسرت

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.

او را فریفتیم !
یک شب ،
...
که ماه ، در محاق بود
او را به نام عشق
به شوق ِ دیدنِ یک گل ،
به باغ کشاندیم .
آنگاه
شادمانه ،
چنگال‌هایمان را
در خون او فرو کردیم .
. . . . .
***
لبخندهایش ،
آزارمان می‌داد .
از عشق می‌گفت
و از شکوه حرمت انسان .
او ،
تقدس ابلیس را
باور نداشت ،
و در پرستش کفتار ،
تردید کرد .
دشنه را
با شرم می‌نگریست .
هرگز نخواست بداند
نیازهای کرکس چیست !
او پرنده را
در آسمان می‌خواست ،
و انکار می‌کرد ،
رسالت دندان ،
و طعم دریدن را .

***
چه ابلهانه مُرد !
اینک ،
آسوده از شماتت او
نشسته‌ایم
به انتظار کبوتر .
در دست‌های ما
قفسی‌ست ..



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 14 ارديبهشت 1393برچسب:, | 2:17 بعد از ظهر | نویسنده : محمدامين جامي (نیما) |

لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • گویوز