در هوای که هوای تو بود در سر من
غزلی خواهم ساخت
و در آن سردی تنهایی خویش
که بود گرمی احساس تو با این دل من
و نگاهی که پر از شوق حضور
به نفس های پر از حرم تو سوگند
که من
نبرم یاد تو از خاطر خویش
بنوازم بسر تار دو گیسوی سیات
و به اندوهی که ا ز ذوری توست
غزلی خواهم خواند
غزلی تا که برسم فریاد
به برو بام وفایت پیچد
و در آن محفل رویایی خویش
که صفا همدم توست
حال ما دریابی
((نیما))
نظرات شما عزیزان:
برچسبها:
هیاهو
مهربانی
الو!!
شرمندگی
رها
ببین!!
رویای تو
تسلیم
کوچه باغ
میلاد
سال نو مبارک
شعر
عشق من !
من و تو
تقدیم تو
تو
لحظه را قدر بدان
کاش
نقش شقایق
بازیگر
زندگی میگذرد
بهشت
انتظار تو
پیام آشنا
بریان
یاد مهمان
فاصله
حس زیبایی
تمرین
دشت افسون
بی تو بودن
برای تو
تو
بمان
دلتنگی
برو
شراب چشم های تو
سنگ گور
بی تو
سفر بخیر
بیگانه گشتن
تبسم تو !
هر دو تنهاییم
خلاقیت
عطر حضور تو
تنهایی
تو میدانی!!!!!
دوستی